๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : vahid
یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی! مجنون جان میداد برای لیلی یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند... یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بود نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود |
درباره وبلاگ نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
|||||||||||||||